با توجه به این که استفاده از فحش و عباراتی همچون «خفه شو» در کتاب ممنوع است
فرض کنید یک نویسندهی رئالیست داره یک داستان مینویسه و در بخشی از داستانش یک دعوای خیابانی را به تصویر میکشه.
با رعایت مسائل ممیزی لابد میشود یک چیزی شبیه این:
نفر اول: دستت را بکش مرتیکهای که شبیه آن جانور شاخدار هستی.
نفر دوم: به من گفتی جانور شاخدار مرتیکهای که مسئول خانهی فساد هستی.
نفر اول: به من میگویی مسئول خانهی فساد.
من الان روابط نامشروع و بدی با دو تن از اعضای خانوادهات برقرار میکنم.
نفر دوم: تو!!! رهایم کنید من هم اکنون بخشی از البسهی همسرت را روی سرت میکشم. تو که ابوی واقعی ات شخصی غیر از ابوی ات است.
نفر اول: برو ای مرتیکهای که روابط بدبد با مردان دیگر داری.
You are the light when there is no sun.
You are the rainbow after the rain is done.
You are the star that twinkles in the night.
You are the moon that glows so bright.
You are the wind that whistles my name.
You are the love when the world is the same.
You are the flowers the bee's never miss.
You are the beach the warm sun kisses
maryam.miny@yahoo.com